فیستول

فیستول مسیری است که از درون به بیرون جوانه میزند برای آشکار کردن آنچه نهان است

فیستول

فیستول مسیری است که از درون به بیرون جوانه میزند برای آشکار کردن آنچه نهان است

درباره بلاگ
فیستول

او ته آ رویایی است که واقعی تر از روزگار من است....

بایگانی

۵ مطلب در مرداد ۱۳۹۹ ثبت شده است

۲۵ مرداد ۹۹ ، ۱۶:۳۰

لطفا بنویس

دو هفته س میخوام بنویسم نمیتونم

حتا الان

۱۳ مرداد ۹۹ ، ۰۱:۴۳

خرگوش بی حال

چرا درباره ی چیزی میپرسم که میدونم آزارم میده؟

چرا وقتی میدونه آزارم میده دونستنش جوابمو میده؟ (شایدم نمیدونه)

از عصر یه حال بیحال و افسرده و ناراحت دارم و دلیلش رو نمیدونم

گرچه بهانه بسیاره ولی هیچکدوم‌نمیتونه به تنهایی باعث این حالم بشه

انگار یهو تموم جذابیت هام توی نگاهش برام فرو ریخت...

انگار همه ی چیزهایی که حس میکردم من رو براش خاص کرده پوچ شد

حالا مثل دیوونه ها خیالبافی میکنم که ببینم با من چه چیرهایی رو نداره که میتونست با اون داشته باشه!

+ توی کاری که فردا میخوام بخاطرش انجام بدم تردید دارم و این دوگانگی آزارم‌میده.

+ من بهت نیاز دارم کاش زودتر از من خوابت نمیبرد

۰۸ مرداد ۹۹ ، ۱۵:۵۹

لوس بازی

طبق عادت همیشگی سرم رو گذاشته بودم رو پای مامانم و غر میزدم الکی درباره همه چیز

درباره همه اتفاقایی که میخوام و نمی افته

همه خواسته هایی که دارم

اتفاقات نا امید کننده

دلایل ناراحتی هام 

و آخر از همه با اشک رسیدم به این جمله همیشگیم که:

مامان چرا هیشکی منو دوست نداره؟ 😢

تو همین لحظه یادم اومد من الان ماه هاست ازدواج کردم و یکی دوستم داره:/

پروژه چرت ناله هام ناقص‌موند و به فکر فرو رفتم!

و با حالت طلبکار گفتم:

مامان چرا اجازه دادی ازدواج کنم؟؟😭

(وقتی یک لوس برای لوس بازی هاش موضوع کم نمیاره)

۰۶ مرداد ۹۹ ، ۱۵:۳۸

هَرَس

+تصمیم گرفتم اون کاری که دوست ندارم رو انجام بدم.

خیلی برام سخته و کلی تو فکرم که چی بگم و چطوری بگم و واکنشم چی باشه دربرابر جواب منفی که احتمالا به درخواستم میده...

اما فرصتی باقی نمونده و نمیخوام توی این ناراحتی مهدی شریک باشم

من باید سعی خودم رو بکنم

+ درباره خیلی چیز ها توی فاز نا امیدی قرار گرفتم:(

خرید جهیزیه.کارم.گواهینامم.کار مهدی.مشخص نبودن زمان عروسی. جشن گرفتن یا نگرفتن عروسی.درس خوندنم و بدتر از همه این دور بودن و رفت و آمد...

+ متوجه شدم که مرتکب اشتباه بزرگی شدم و نباید دیگه درباره هیچکدوم از مسائلم با مهدی با کسی حرف بزنم. مثل جریان حساسیتم به اون موضوع خاص که وقتی فلانی ازم سوال کرد دربارش و باهاش حرف زدم حساسیتم بیشتر شد!

چقدر رعایت کردنش سخته ولی ساده ترین مطالب رو هم نباید با کسی درمیون گذاشت انگار...

من دوست ندارم کسی به دید خاصی به مهدی نگاه کنه چون عقایدش خیلی با خانواده من تفاوت داره.... هیچ موضوع و مطلبی رو درباره این تفاوت ها نباید منتقل کنم مگر جایی که بدونم نیازه ملاحظه ای بشه دربارش مثلا

تحمل عقاید مخالف مهدی برای خودم چندان سخت نیست ولی وقتی دوستام یا خانوادم درباره عقایدش نظر میدن من رو نگران میکنن!

من افکار و عقایدش رو دوست دارم هرچند یه جاهایی با افکارم تعارض داره و تحمل این تفاوت برام کاملا شدنی هست

شاید نیاز باشه روابطم رو بازبینی کنم و از  شاخ برگای اضافیش بزنم. هرس کردن که همیشه مال درخت نیست!

۰۳ مرداد ۹۹ ، ۱۲:۲۴

به جای تو زندگی نمیکنم

آیا واقعا با این موضوع هیچ مشکلی ندارم؟

روشی که توی این زمینه پیش گرفتم درسته یا اشتباه؟

من نمیخوام روی حساسیت های خودم حساسش کنم

نمیخوام احساس محدودیت داشته باشه

نمیخوام کنار من معذب باشه راجع به موضوعی

ولی این نگفتن احساس بدی که دارم نکنه یه جا کار دستمون بده؟

من حق خودم نمیدونم که برای همسرم باید و نباید تعیین کنم

اما وقتی اون نمیدونه که اصلا من فلان موضوع راحت نیستم؛ چطور میتونه یکم ملاحظه کنه؟

باید فکر کنم و یه راه خوب پیدا کنم

+هروقت مامانم میخواد من رو مجبور کنه به کاری که دوست ندارم یا مانع تصمیمی بشه که گرفتم بهش میگم عزیز من! شما سرور عزیز... ولی اجازه بده خودم زندگی کنم. وقتی بجای من تصمیم میگیری داری به جای من زندگی میکنی!

اگر من برای هرکس باید و نباید مشخص کنم و بخوام طبق میل من رفتار کنه درواقع دسته ی بازی اونو از دستش چنگ زدم و خودم دارم بجاش زندگیش رو بازی میکنم!

چقدر این کار زشته