به جای تو زندگی نمیکنم
آیا واقعا با این موضوع هیچ مشکلی ندارم؟
روشی که توی این زمینه پیش گرفتم درسته یا اشتباه؟
من نمیخوام روی حساسیت های خودم حساسش کنم
نمیخوام احساس محدودیت داشته باشه
نمیخوام کنار من معذب باشه راجع به موضوعی
ولی این نگفتن احساس بدی که دارم نکنه یه جا کار دستمون بده؟
من حق خودم نمیدونم که برای همسرم باید و نباید تعیین کنم
اما وقتی اون نمیدونه که اصلا من فلان موضوع راحت نیستم؛ چطور میتونه یکم ملاحظه کنه؟
باید فکر کنم و یه راه خوب پیدا کنم
+هروقت مامانم میخواد من رو مجبور کنه به کاری که دوست ندارم یا مانع تصمیمی بشه که گرفتم بهش میگم عزیز من! شما سرور عزیز... ولی اجازه بده خودم زندگی کنم. وقتی بجای من تصمیم میگیری داری به جای من زندگی میکنی!
اگر من برای هرکس باید و نباید مشخص کنم و بخوام طبق میل من رفتار کنه درواقع دسته ی بازی اونو از دستش چنگ زدم و خودم دارم بجاش زندگیش رو بازی میکنم!
چقدر این کار زشته
ولی وقتی اون ندونه تو از این چیزها ناراحت میشی، ادامه میده و تو باز هم هی نارحت و ناراحتتر میشی
به نظر من که باید گفت ولی قلق داره