خدا میدونم شاید دیگه صدامو نشنوی ولی اگ خط رو خط شد و اشتباهی ب گوشت رسید,
ب دل این شاهون لعنتی بنداز ب قصد جونمون سوال نداده باشه پاس شیم....
ب این مخ تعطیل منم جوابا رو دایورت کن دوباره سر امتحان ذهنم خالی نشه همه چی بپره!
خدا میدونی ک شوخی بردار نیس!
میدونی ک حداقل چار پنج تا بخش . چند تا واحد نظری ترم بعدم گرو این جراحی لعنتیه...
میدونم چشم دیدنمو نداری ولی جون عزیزت مرام بذار این ی بارم...
از من بدی کم نبوده و از تو خوبی....
خودتم میدونی ک با این استاد زبون نفهم وحشی پاس شدنم فقط از تو برمیاد...خوندن بهونه س....
سرتو درد نیارم خدا
اینجوریا....
خیلی خوبه ک اینهمه بزرگی
ب همه خوبی میکنم و ب تو بدی...
آخر همه بدی میکنن و فقط تو خوبی!
+جمله خز شهرزاد:
زندگی ب من یاد داد از هرکسی هرچیزی برمیاد!
شارژ لب تابم ت شد:|
+
این ی جور بی حوصله نوشته
ی خسته نوشت
ب ی حس و انگیزه ی قشنگ جهت ادامه ی زندگی نیازمندیم!
اینجا زیادی همه چی حساب کتابی شده...
ب ی حس بی شیله پیله...
ی محبت از ته دل نیازمندیم!
ب ی آدم ک دوتا گوش شنیدن داشته باشه....
ب ی حس خوب مثل پیدا کردن اشتراکات
ب ی چیزی غیر از حس تکراری بودن!
ی خوشحالی ک تهش ب قهر و دعوا نکشه....
ی خنده ک تهش غم نباشه...
ی روز خوش ک شبش هم آروم باشه...
ب ی دوست داشته شدن نیازمندیم!
+ ن ک دست خودم باشه
این اصل من نیس!
نمیتونم نقش بازی کنم....نمیتونم
بی حوصلگی هام...
و اینکه دستم ب کار نمیره....
دل خوش! دل خوش!
+ وقتی دگ نمیتونم حتا با توام مثل قبل باشم...
+هق هق هق
کجاها را به دنبالت بگردم؟
شهرِ خالی را ؟!
دلم اتگار باور کرده آن عشق خیالی را
نسیمی نیست ابری نیست، یعنی؛ نیستی در شهر
تو در شهری اگر باران بگیرد این حوالی را
مرا در حسرت نارنجزارانت رها کردی
چراغان کن شبِ این عصرهای پرتقالی را
اناری از لبِ دیوارِ باغت سرخ میخندد
بگیر از من، بگیر این دست های لاابالی را
شبی دست از سرم بردار و سر بر شانه ام بگذار
بکش بر سینه این دیوانه ی حالی به حالی را
نسیمی هست ابری هست ...
اما نیستی در شهر
دلم بیهوده میگردد خیابان های خالی را ...!
#اصغر_معاذی