035.دلم واسه گوشی صورتیم تنگ شده
همینجوری یهویی الکی دلم واسش تنگ شده.خوابشو دیدم.شاید خل باشم ولی من اون گوشیمو خیلی دوس داشتم و خاطرات محشری باهاش داشتم....دلم گوشی صورتیمو میخواد:/
همینجوری یهویی الکی دلم واسش تنگ شده.خوابشو دیدم.شاید خل باشم ولی من اون گوشیمو خیلی دوس داشتم و خاطرات محشری باهاش داشتم....دلم گوشی صورتیمو میخواد:/
دلم تنگ شده برای تمام چیزایی ک از دست دادم....تمام دوستایی ک یک عمر باهاشون زندگی کردم و بخشی از من رو ساختن...برای تمام لحظه های قشنگی ک داشتیم... من تو سن بیست سالگی حسی دارم با طعم خاطرات یخ زده...ک حس میکنم بجز خانوادم هیچ کس رو ندارم....حس میکنم هیچ دوستی ندارم... و بشدت حس میکنم جای خالی ی دوست رو ک کمی بیشتر ار نشست و برخاست ساده من رو بفهمه....
دلم ی دوست میخواد.... فقط ی دوست! ی نزدیک! ی آشنا! من فقط دلم لک زده برای ی آغوش دوستانه....برای صحبت کردن و خاطره گفتن... من فقط دلم ی دوست میخواد ک بتونم بهش اعتماد کنم...ک بتونم باهاش درد و دل کنم... ی دوست ی دوست ک یکم برام بیشتر از بقیه باشه... ک بدونم وقتی نیستم دلش برام تنگ میشه...ک بدونم از دیدنم حس خوبی داره...ک بدونم دوستی منو با دنیا عوض نمیکنه...شاید این افکار یکم نوجوانانه باشه! اما من دلم ی دوست میخواد...ی دوستی صادقانه... ی همراه واسه خنده...ی همدرد واسه گریه...یکی ک بجز زخم زدن کار دیگه ای بلد باشه... ک با دیدنش اروم بشم و با دیدنم خوشجال.... من ی دوست میخوام!
کاش نمره هیچ درسی رو تا اتمام امتحانات نمیگفتن...
الان من ک میدونم تشخیصمو میفتم باید چ گلی ب سر بگیرم؟
من ک ب مامانم قول دادم ترم تابستونه نرم...
وهمینم مونده ک بگن این دندونپزشکی بود و بزور ارم تابستونه رسید و....
اخه این ی واحد کوفتی تشخیص چیه؟
اصن تشخیص یکی دوتا سه تا! چ خبره هف تااااا!!!
حرصم میگیره ازون میان ترم....انگار هردرسی رو ادم خوب میخونه بدتر میشه:(
بخاطر ی واحد برم ترم تابستون!؟! کاش میشد کلاساشو شرکت نکنم....ریسک بزرگیه.اگ حذفم کنن چی؟؟
فک کنم بهترین کار درخواسته.نهایتش نمیرم.
کاش ورودی 90بودم...چقد چینش واحداشون بهتر و منطقی تره... از شانس گندمون هر مقطعی ک وارد شدیم موش آزمایشگاهیشون بودیم!!
اصن دگ دلم ب درس نمیره.. درسی ک بخونی و بیفتی...
کامل خیلی خوبه و بخونم میتونم نمره خوبی هم بگیرم شاید.ولی تشخیص لعنتی باعث شده روحیمو ببازم...
یکی هم نس بگه دختر خجالت بکش!!! چقد غرررررررررررر میزنی!!!!
خوبه والا! انگار اومدم لاس وگاس!
معلومه ک سخته!چشمت کور دندت نرم انتخاب خودت بوده!
و اگ ب درست بودنش ایمان داری پس غر ممنوع!!
پارسال ماه رمضون بدی داشتم.ده روز اول ک توی خوابگاه با خراب شدن امتحانام...هرروز گریه و اضطراب نرسیدن ب علوم پایه ی لعنتی و عقب موندن....و بدتر تز همه اینکه ب هیچکس نمیگفتم بزور تلاش میکردم بگم من حالم خوبه!!بماند بقیه قضایا و دلگیری ها و تنهایی های دیگم ک مثلا عزیزترین دوستمو نداشتمو...فک میکردم چ ماه رمضون بدیه! غافل از اینکه بدتر از بد همیشه وجود داره! با اینکه نصف ماه رمضون پترسال و نتونستم روزه بگیرم.ده روز دومش رو توی خونه تنها بودم و استرس واحدای افتادمو داشتم و یک سوم اخرش هم ترم تابستونه تشریف داشتم و کار شب و روزم اشک و اه بود....
و اما امسال! فقط همین رو بگم ک از شانس خوبم ک ی نمازخونه رو داشتم ک بهش پناه ببرم و تقریبا صابخونه شده بودم اونجا رو هم از دست دادم!! و ب سادگی مغلوب ی سوسک سیاه زشت با قد ده سانت شدم....و از زور اوارگی دوباره برگشتم ب همون خراب شده قبلی! و جالب تر اینه ک ببینی حتا جا نیس کپه مرگتو بذاری! بازم خداروشکر ک الحمدلله وگرن والابخدا! بالاخره اندازه ی قبر بچه جا بود توش گوله بشم! ملت راحت ترن اصلا انگار من نباشم.اصن تو نبود من صلح و وفا بیداد میکنه! خداروشکر ماه رمضونی ی ملتی رو با نبودم ب هم رسوندم!
+جرات ندارم بیشتر گله کنم.خدا سال بعدو بخیر کنه....
+امتحان عملی تشخیص رو ک میفتم هیچ.نظریشم قراره بیفتم.هیچی تو کلم نمیره و اصلا حوصله درس خوندن رو ندارم تو این شرایط سخت روزه و خوابگاهو بدبختی های خاص خودم....
بنظرم اولین اصل زندگی اینه ک ادم خودشو دوست داشته باشه! اشتباه نشه.منظورم خود خواهی نیس.ادم باید از داشتن خودش لذت ببره.باید خودشو باور کنه.چیزی ک 90% ادما فراموشش کردن و فقط درتلاشن ک خودشونو جوری بسازن ک دیگران دوسشون داشته باشن! وقتی ادم برای خودش عزیز و محترم باشه واسه همه هم با ارزش میشه و بالعکس..
و دیگه اینکه ادم تا خودشو دوس نداشته باشی تلاشی برای بهتر شدن این خود ش انجام نمیده!
+ چرا انقد خودمو کم دوس دارم!؟ زیادی ب خودم بی توجهی کردم. خود بیچارم دلش میخواد یکم ناز کنه برام خب.چرا همیشه ب دیگران توجه کردم فقط!؟
اینجاس ک شاعر میگه:
از حس حالت تهوع خسته شدم.... افطاری فقط چن لقمه میتونم بخورم.تا سحر هم بی اشتهام و لب ب چیزی نمیتونم بزنم.فقط سحر از ترس گرسنگی بزور میخورم ک امشب الجمدلله اونم چن لقمه بیشتر نخوردم.... قک کنم اینجوری پیش برم تا اخر ماه رمضون زنده نمیمونم.... اخه من چ مرگمه!؟
+مسلما برم دکتر برام ازمایش مینویسه و من زبون روزه نمیتونم برم بدم.همینجوریشم همش تو مرز فینت کردنم....
+ یکی میگه ضعیف شدی یکی میگه داری میمیری یکی هم میگه دکتر نرو حالیشون نیس
+ تمام غرورم نابود شد... دوس نداشتم کسی منو توی اون وضعیت ببینه...من همیشه عادت داشتم محکم باشم....اما حالا حتا غروری هم برام نمونده