030.بدتر از بد
پارسال ماه رمضون بدی داشتم.ده روز اول ک توی خوابگاه با خراب شدن امتحانام...هرروز گریه و اضطراب نرسیدن ب علوم پایه ی لعنتی و عقب موندن....و بدتر تز همه اینکه ب هیچکس نمیگفتم بزور تلاش میکردم بگم من حالم خوبه!!بماند بقیه قضایا و دلگیری ها و تنهایی های دیگم ک مثلا عزیزترین دوستمو نداشتمو...فک میکردم چ ماه رمضون بدیه! غافل از اینکه بدتر از بد همیشه وجود داره! با اینکه نصف ماه رمضون پترسال و نتونستم روزه بگیرم.ده روز دومش رو توی خونه تنها بودم و استرس واحدای افتادمو داشتم و یک سوم اخرش هم ترم تابستونه تشریف داشتم و کار شب و روزم اشک و اه بود....
و اما امسال! فقط همین رو بگم ک از شانس خوبم ک ی نمازخونه رو داشتم ک بهش پناه ببرم و تقریبا صابخونه شده بودم اونجا رو هم از دست دادم!! و ب سادگی مغلوب ی سوسک سیاه زشت با قد ده سانت شدم....و از زور اوارگی دوباره برگشتم ب همون خراب شده قبلی! و جالب تر اینه ک ببینی حتا جا نیس کپه مرگتو بذاری! بازم خداروشکر ک الحمدلله وگرن والابخدا! بالاخره اندازه ی قبر بچه جا بود توش گوله بشم! ملت راحت ترن اصلا انگار من نباشم.اصن تو نبود من صلح و وفا بیداد میکنه! خداروشکر ماه رمضونی ی ملتی رو با نبودم ب هم رسوندم!
+جرات ندارم بیشتر گله کنم.خدا سال بعدو بخیر کنه....
+امتحان عملی تشخیص رو ک میفتم هیچ.نظریشم قراره بیفتم.هیچی تو کلم نمیره و اصلا حوصله درس خوندن رو ندارم تو این شرایط سخت روزه و خوابگاهو بدبختی های خاص خودم....