فیستول

فیستول مسیری است که از درون به بیرون جوانه میزند برای آشکار کردن آنچه نهان است

فیستول

فیستول مسیری است که از درون به بیرون جوانه میزند برای آشکار کردن آنچه نهان است

درباره بلاگ
فیستول

او ته آ رویایی است که واقعی تر از روزگار من است....

بایگانی

۳ مطلب در آذر ۱۳۹۶ ثبت شده است

۲۵ آذر ۹۶ ، ۰۱:۵۶

بی قرار

بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست

آااااه. بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست

همچو عکس رخ مهتاب ک افتاده در آب

در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست😔

+ آشفته

+ چگونگی

+دوگانگی

+صدگانگی

+ اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است....

+ بختم ار یار شود رختم ازینجا ببرم

+چقد هوا گرمه😣

۱۷ آذر ۹۶ ، ۲۳:۵۴

پرواز در قفس؟

مثل جوجه پرنده ای ک مدت ها پیش از لانه اش پریده تا برای اولین بار پرواز را تجربه کند,

و از ترس سقوط بال هایش را تکانده و برای زمین نخوردن پرواز کرده...

مثل پرنده ای ک حالا دیگر پرواز را آموخته و دیگر از ترس سقوط پرواز نمیکند...

مثل پرنده ای ک حالا برای دل خود پرواز میکند! برای رسیدن به تک تک مقصد هایی که حالا آرزویش شده!

پرنده ای ک ک حالا با عشق پرواز میکند! با حس دوست داشتن پرواز بال هایش را حرکت میدهد...

چگونه میتوان اورا در قفسی حبس کرد؟

چگونه میشود تمام آرزوی پرواز را در او کشت فقط برای اینکه جایش امن باشد؟

مثل پرنده ای ک از زندانی شدن هراس دارد!

مثل پرنده ای ک آزادی و پرواز را دوست دارد...

ولی صاحب قفس را هم...

مثل پرنده ای ک سرنوشتش یا مرگ است یا قفس!

مثل پرنده ای روزی با ترس پرواز کرده و اما حالا زندگی اش پرواز است...

مثل پرنده ای با ترس از حسرت پرواز شده ام...

+ این پست افکار درهم پیچیده عصر بود ولی حالا مزین شد به معضلی بزرگ از ظلم ب پرواز...

مسلما حق من نیست ک درباره زندگی دیگران نظری بدم چون حتما از شرایطشون کامل مطلع نیستم...

اما این چه جور جنایتیه ک رواج پیدا کرده؟

 

+ از قفس میترسم...

من پرواز رو دوس دارم...

۰۶ آذر ۹۶ ، ۱۳:۳۰

برای معلم فیزیک

هنوز حس خوبی ک در کلاس هایت داشتم در خاطرم هست...

سخت گیری هایت ک گاهی بیش از حد میشد

سوال های سخت امتیازی ات ک دقت و هوش را ب چالش می کشید

طرز راه رفتنت

اخم همیشگیت

قهقهه های گاه ب گاهت

ابروهای در هم گره خورده ات...

چال کنار لبت

نگاه نافذ و سخت گیر اما مهربانت...

همه و همه یادم هست!

یادم هست ک تقریبا همه بخاطر سخت گیری هایت دل پری از تو داشتند

و وقتی زنگ تفریح ها دور هم جمع میشدیم و درباره معلم ها حرف میزدیم خدارا از شانسی ک آورده اند و فقط یک سال دبیرمان بودی شکر میکردند

یادم هست ک حتی آن وقت ها هم از تو دفاع میکردم و اخمت را دوست داشتم...

امتحان های پت همت را دوست داشتم

لذت وصف نشدنی رسیدن ب پاسخ سوال های امتیازی ات را دوست داشتم

تحسینت را دوست داشتم

تنبیهت را دوست داشتم

اشکم ک از سخت گیری ات درمی آمد دوست داشتم

حس غروری ک با حل سوال هایت داشتم را دوست داشتم

تو خدای اعتماد ب نفس دادن ب من بودی!

من معلم فیزیکم را دوست داشتم....

حتا وقتی هرجلسه من و دوستانم را از هم حدا می انداختی ک به درس گوش کنیم

وقتی حتا روی نگاهمان هم حساس بودی و سرمان داد میزدی

چشم غره های وحشتناکت یادم هست!

همان ها ک واقعا دل آدم را میلرزاند...

اما حالا بیشتر هم دوستت دارم

هرروز بیشتر دوستت داشتم

خداحافظ خدای اعتماد ب نفس من!

خداحافظ معلم فیزیک عزیزم...

نگاهت برای همیشه در خاطرم ثبت شده است....

خداحافظ خانم جندقیان عزیز...

لطفا برای شادی روحشون صلوات بفرستید

Image result for ‫گل سیاه‬‎