بهونه گیرِ درون
با این که خودمم میدونم هیچ چیز اونقدر مهم نیست ولی باز دلم میخواد بشینم برای همه چیز گریه کنم!
اینکه حداقل یک هفته خلق و خوی آدم در این حد بهم بریزه و از کنترلش خارج بشهواقعا خوب نیست
+ راه حل من برای دل تنگ نشدن ندیدن و نشنیدن طرف مقابلم بوده
حالا ولی نمیشه! میدونم ببینمش بیشتر دلتنگ میشم اما نمیشه ندید
میدونم فرصتش نیست که بیاد ولی هی بهونه میگیرم باز
مثل یه بچه تخس شدم که مامانش گفته پول نداره برای عروسکی که میخواد بخره خودشم اینو فهمیده ولی دلشباز قانع نمیشه و هی غر میزنه گریه میکنه بهونه میگیره
۹۰درصد از این حجم رو خودم کنترل میکنم که رو مخ و غیر منطقی نباشم و امیدوارم که اون ۱۰ درصد بروز دادن حس بهونه گیریم رو ارضا کنه
+کلی برنامه داشتم واسه چهارشنبه که به عبارتی یک ماه از تعهدمون میگذره
ولی حالا که شرایط اینجوری شده همه ش بهم ریخت و من مصرانه دنبال اینم که کارهای جذابی پیدا کنم که بشه مجازی جشن گرفت