۰۵ خرداد ۹۹ ، ۰۱:۳۶
مثلن قبلن به هر دلیلی اقدام نکرده...
تو فکرم، ناراحتم
آخرش مجبورم کرد تقریبا اونجوری که دوست نداشتم باهاش حرف بزنم...
مطمئنش کردم که بحث جدیه و بقول اون داماد لفتش نداده:/
قبلا بارها پیش اومده که مستقیم یا غیر مستقیم به کسی بگم نه،
ولی این بار یکم خودم رو مقصر میدونم... چون شاید رفتار مهربون تر من باعث شده چنین برداشتی داشته باشه... یا اعتماد به نفس کاذب خودش! نمیدونم
گفت من همیشه به کلاس ها هم دیر میرسیدم :(
امیدوارم آدم درستش رو بالاخره پیدا کنه...
+ فقط با همه این اوصاف برام سواله که اگر انقدر علاقه داشت چرا همون پارستا نگفت؟ گرچه بازم جواب من بهش همین بود ولی حداقل حس حسرت نداشت...
الان هر حرف و نکته و سوال اضافه ای دوباره براش سوءتفاهم ایجاد میکنه...
۹۹/۰۳/۰۵