ازدواج به سبک تعبیر خواب
از دیشب یهو یاد خوابی که مهدی دیده بود و خواب خودم افتادم! و همینجور تا الان داره یادم میاد...
مهدی یک ماه پیش خواب دیده بود که وقتی داریم باهم صحبت میکنیم یه مار سیاه میاد وسطمون و مانع میشه ک دیگه منو ببینه. چند وقت پیش بهش گفتم اون ملر انگاری کرونا بود!
همون روزا منم یه خواب خیلی بد دیدم که همون کابوس حاملگی و زایمان بود! و تعبیر حاملگی اتفاقات بد بود اما زایمان آسون پایان خوب! میتونم بگم فشاری که این دو هفته روی من بوده به اندازه همون درد زایمانی که تو خواب کشیدم وحشتناک بود.ن! وحشتناک تر بود... کاش آخرش مث اون خوب تموم شه...
الان ولی یادم اومد که یه خواب بد دیگه هم دیده بودم. اونم ب این شکل بود ک قرار بود خانواده مهدی بیان بله برون و من خوشحال بودم اما یهو خانوادم مخالف بودن و یه خواستگار از راه رسیده بود و راهش دادن و منو مجبور کردن بشینم تو جلسه خواستگاری! حالا من دلم خون بود و بعدش رفتم تو بغل دوستم کلی گریه کردم.
وقتی این خواب رو دیدم برخلاف قبلی گفتم دلیلش فقط استرسه و تعبیر نداره.اما الان دقیقا همین شرایط برام اتفاق افتاده! چند روزه خواهرام اصرار ک اون ب درد تو نمیخوره و مخالفن. از قضا یک معرف بسیار خوب یه کیس بسیار اوکازیون معرفی کرده و علارقم این شرایط روحی من زنگ زدن برای خواستگاری. خانواده اصرار ک ببینش حالا بعد تصمیم بگیر!
مامان محترم هم امروز بهشون گفت ان شالله شرایط عادی شد تشریف بیارید!!
این شد که سعی کردم این من وحشی رو کنترل کنم و فقط بهشون گفتم من حتا اگر با مهدی بهم بزنم تا یک سال نمیخوام اسم خواستگار و ازدواج جلوم بیارید!
میگم من فقط ۴ ماهه دارم با این بشر میرم و میام. بعد جون کندن ب اینجا رسیدیم.صدتا خان رد کردیم! خواهر محترم میگه ن! تو بذار بیاد. یه وقت دیدی با اون راحت تر پیش رفتید! (شانس ما شرایطش دقیقا برعکس مهدی کاملا مورد پسند خانوادس)....
انقدر بهم شک و تردید میدن ک خودمم داره باورم میشه فقط از روی احساس روی مهدی اصرار دارم
از طرفی سرد بودن و منطقی بودن خود خواسته این روزامون حالمو بد کرده...
+ بعد اینهمه خواب و تعبیر بد اما مهدی دیشب یه خواب خیلی خوب دیده. خواب کاشتن ی درخت ک اول داشته کج بالا میرفته اما بعدش یه کاری کرده ک درست شده و بهش آب داده و کلی رشد کرده! و خوشحال بود
منم دیشب خواب دیدم شب ولادت امام حسین شده و میخوایم عقد بخونیم خیلی خوشحال بودم.... ک البته یهو مهدی گفت دو سه روز زمان نیاز داره ک باز خانوادشو راضی کنه و ناراحت شدم...
+ خدایا اگر با این همه بدی هنوز صدامو میشنوی میشه بخیر بگذرونی؟
دارم کم میارم رسما
خودت میدونی ک قصدم فقط رضایت تو بود
تو اولویت من بودی ک این کارو کردم....
پشتمو خالی نکن