جرات یا حقیقت؟!
خیلی کامل و واضح تیپ شخصیتیش رو برام توضیح داد
ده ها مثال زد
و بهم فهموند اگر قراره با این آدم باشم باید چه محدودیت هایی رو تحمل کنم
بشدت ترسیدم از اونچه که پیش بینی کرد و نگران شدم
اما چرا قدرت نه گفتن ندارم؟
چرا حتا پیش خودم دارم توجیهش میکنم؟
من که میدونم این حرفا درسته و به اندازه کافی نشونه هاش رو دیدم!
دارم روی زندگیم ریسک میکنم؟
یعنی علاقه ای که پیدا کردم باعث شده کور و کر بشم؟
من ک همه این چیزا رو دارم میبینم و میفهمم!
من که دقیقا میدونم چی در انتظارمه!
چی باعث شده هنوز انقدر سفت و سخت بهش علاقه مند باشم؟؟
اگر الان فکرامو نکنم و تصمیممو نگیرم اونو بازی دادم...
چون در نهایت صداقت همه چیز رو با من درمیون گذاشته!
چون اگر احساسی داشته بهم گفته!
ولی من دارم این احساس ترس رو پنهان میکنم
اگر بعد از سه ماه رابطه عاطفی دم عقد بهش بگم نمیتونم خیانت نکردم؟
وقتی از الان میدونم شرایط به چه شکله
و میتونم خودم و اون رو انقدر غرق عواطف نکنم!
از اینکه دیگه کسی مثل اونو پیدا نکنم میترسم....
این ترس باعث میشه توجیه کنم
من فقط دوستش دارم؛
حسی که تاحالا به کسی نداشتم اونم به این شکل....