پریشان خاطری
گفتم زنگ بزنه حرف بزنیم
چند تا سوال مهم داشتم ک نتیجه ی بحثامون شد این:
۱. از نظر اون این اختلاف انقدر زیاده ک حتما باید روابط محدود بشن ک بشه کنترلش کرد
۲.از من میخواد انتظار نداشته باشم همیشه همراهیم کنه تو مهمونی خانوادگی
۳.میگه احترام رو نگه میداره و منم گفتم این برام مهمه
۴.خواستم درباره گذشت و انعطاف پذیری حرف بزنم ک نفهمید چی میگم اصلا
۵.استفاده از مشاوره رو رد نکرد درباره این ولی نمیدونم چقدر استقبال کنه
۶.من الان باید بین مهدی و روابط عمیق و زیاد با خانوادم یکی رو انتخاب کنم....
من باید چکار کنم؟ دارم تمام تلاشمو میکنم ک بخاطر حسی ک بهش دارم اشتباه نکنم. چند روزه حتا ب عکسش نگاه نکردم..خودمو از هر حسی خالی کردم...
من میدونم ک با خانوادم اوکی نیست ولی اون همه معیارای قبلو چکار کنم؟؟
چه فکر پریشونی
خانواده همیشه مهمترین چیز زندگیمونه
یادت نره
همیشه