دیشب بر ما چه گذشت؟
باز دوباره از تجربه درس نگرفتیم و درباره مسئله ای مهم و بحث برانگیز چت کردیم:( نتیجه ش شد چی؟؟ اینکه طولانی ترین دعوا و بدترین دلخوری رو رقم زدیم! و تا حدود ۳ نصف شب طول کشید بحث. چیشد؟ یه سوءتفاهم بسیار مسخره ک برای مهدی پیش اومد و یه سوال و تعجب مسخره تر از طرف من ک باعث شد اون بشدت برنجه و بخواد بره یهویی وسط بحث. و من ک حس میکردم دلم واقعا داره میشکنه. سر چی؟ سر برداشت مسخره م و مهدی ک نمیفهمید حرفاش چه منظوری رو ب من میرسونه و سنگینه برام. هرچی میخواست درست ترش کنه گند میزد و من ناراحت تر میشدم!
آخرش چی شد؟ هردو ابراز ناراحتی کردیم از هم و هی سعی کردیم منظورمونو توضیح بدیم و بگیم از چی ناراحت شدیم دقیقا! و طرف مقابل بگه وا! منظور من ک اصلا این نبوده!
این رفع ابهام و آشتی زودهنگام رو مدیون چی هستیم؟
اول من ک نذاشتم با اون حالت بحثو ترک کنه ک اگر میذاشتم مطمئنا باز روزها طول میکشید همون سوءتفاهم مسخره! و هر دو سه باری ک خواست بره گفتم حق نداری منو با این حال ترک کنی.
دوم مهدی ک شعور ب خرج داد بچه بازی درنیاورد ب حرفم گوش کرد و موند. عصبانیتشو کنترل کرد تا حرف بزنیم با اینکه از بس خوابش میومد بقول خودش اسم خودشم یادش نمیومد
پیامد ها؟
۱. قیافه و جسم له هردوتامون امروز از بدخوابی شب قبل
۲.گرفتن یه اعتراف قشنگ از مهدی ک تو عصبانیت آخرش گفت من دوست دارم دیوونه(همینقدر جدی و عصبانی ناک و مهربون طور)
۳. حس خوب مدیریت شرایط و دعوا
۴. بالاتر رفتن دوز علاقه من ک نمیدونم چرا بعد هر دعوا دوبرابر میشه دوست داشتنم
۵. وضع دوباره ی قانون حرف مهم در چت ممنوع
۶. وضع قانون حرف مهم ۱۱ شب ب بعد ممنوع
۷. اعتراف من به اون حس نگرانی و دلهره مزخرف ک مهدی کاملا اطمینان داد ک اینجوری نیست و آروم گرفتم
۸. حرفای خوب امروز و امشب