من از سیل و زلزله و کرونا/پسندم آنچه را جانان پسندد
بشدت دستشویی دارم ولی چون یه غریبه تو خونمونه و همه بجز من و اون خوابن جرات ندارم قفل در رو باز کنم و از اتاق برم بیرون. چرا نمیخوابه پس؟؟
امشب باز مهدی شورشو درآورد بس ک گفت چرا بابات تو شرایط قرنطینه میره بیرون؟! انگار من بابامم! خب میتونی خودت بیا جلوشو بگیر.من دیگه بیشتر از این بلد نیستم خودمو جر بدم. از کله صبح بحث داریم تا آخر شب سر اینکه نرو بیرون. میری بیرون چیزی نخور ماسک بزن دستکش بپوش
امشب دیگه به تنگ اومدم و بهش فهموندم ک بابا من خودم از نگرانی دارم خل میشم تو دیگه نخواه من باعث چنین چیزی به نگرانیت پاسخگو باشم.... بخدا دست من نیس بیشتر از این ازم برنمیاد
اینکه مهدی ب داداشش گفته بود برای اون پیشنهاد ب بابام زنگ بزنه ولی بابام اد امشب گوشیشو جا گذاشته بود و تا ۱۰ونیم هم خونه نیومد باعث شده بود کلافه ک ناراحت بشم و درواقع این دلیل ب تنگ اومدم بعد از اظهار نگرانیش شد
امشب وسط حرفامون ک زلزله اومد من بهش گفتم حلالم کن خلاصه:/
نمیشه ی دقه ورق بزنیم ببینیم صفحه آخر چی نوشته بعد دوباره برگردیم ادامه شو زندگی کنیم؟