۱۸ بهمن ۹۸ ، ۲۳:۳۶
تسلیم پزشک
حس میکنم ذوق مرگ شد ک قراره برم با یه رنگ دیگه پارچه بخرم
اما اینو جرات نکردم ب زهرا بگم. وگرنه میگفت خاک تو سرت
سلیقه مهدی یا زهرا؟
+ دارم وابسته میشم. خیلی بده
کاش توی یه شهر بودیم هر روز همو میدیدیم
+ فقط هربار ک میپرسه بهتر شدی؟ الکی میگم الحمدلله.بهترم:/
فردا دیگه میرم دکتر. واقعا خودمم خسته شدم از این حال
مخصوصا ک حتا مهدی هم متوجه گود افتادن چشمام شده
باید برم خودمو تسلیم کنم.... با پای خودم. فایده نداره😢
... از وقتی نیدل شدم و نرفتم ازمایش بدم همش نگرانم ک هپاتیتی چیزی داشته باشم
من میگم بریم ازمایش خون استرسم از خودمه ن نخوردنمون ب هم
+ چرا نمیرم تیتر بدم؟ چون احمقم چون تنبلم چون جدی نگرفتم
۹۸/۱۱/۱۸