فیستول

فیستول مسیری است که از درون به بیرون جوانه میزند برای آشکار کردن آنچه نهان است

فیستول

فیستول مسیری است که از درون به بیرون جوانه میزند برای آشکار کردن آنچه نهان است

درباره بلاگ
فیستول

او ته آ رویایی است که واقعی تر از روزگار من است....

بایگانی
۱۷ بهمن ۹۸ ، ۰۱:۰۰

دلم تنگ و دلم تنگ و دلم تنگ

نمیدونم چمه

توی چهار روز گذشته به اندازه سه وعده ی یک روز هم غذا نخوردم

دو روز کامل از دل درد پیچیدم ب خودم

چیزی نخوردم ک خوب بشم ولی...

 بی اشتهایی ادامه پیدا کرد و تهوع هم اومد

هیچ غذایی نمیتونم بخورم دیگه

از طرفی مهدی رو اعصابمه ک هی میگه بریم دکتر

من خانواده خودمو نمیذارم ببرنم دکتر

تو میخوای زورم کنی؟!

+ نمیدونم چ مرضمه فقط میدونم باعث شده زیر چشمام سیاه شه و گود بیفته و به نهایت زشتی برسم. اونم با این ابروهای داغون ک ی قرنه حوصله نکردم دست ببرم و صورت داغون تر. الان مهدی دقیقا دلش ب چی من خوشه؟ منظورش از زیبا بودن من چیه؟😐 حس میکنم اسکلم میکنه

+ امشب حالم ی جور دیگه بد بود. حس میکنم این بی اشتهایی ک بخاطر دل درد شروع شد با استرس داره تشدید میشه. چرا مهدی از من چیزی رو میخواد ک من دوست ندارم؟ 

+ چون صاعقه در کوره ی بی صبری ام امروز

از صبح که برخواسته ام ابری ام امروز

حوصله کسی رو ندارم. دوست دارم همش تنها باشم و کتاب بخونم و فکر کنم...

اما نمیدونم چرا دقیقا توی این تایم انقدر شلوغه خونمون. اونم عزیزانم ک دوستشون دارم ولی وقتی باهام حرف میزنن هی به خودم میام میبینم یک کلمه از حرفاشونو نفهمیدم و نمیدونم از کی خیره شدم به یه نقطه دور و دارم فکر میکنم

+ ۶ سال تهران بودم هیچی نشد. ۵ ماه بخاطر پایان نامم هر هفته رفتم بازم هیچ. حالا دقیقا از وقتی ک برگشتم رفت و آمدها اوج گرفت. نمیشد پارسال ک تهران بودم بحثم با مهدی ب اینجا برسه؟ ک هی من مجبور نباشم برم یا اون بیاد؟ اصن چی باعث شد همون اردیبهشت پارسال جدی نگیرمش؟؟

اها! فکر آزار دهنده پایان نامه! بعدشم احتمالات رو هوای خانواده ب تفاوت فرهنگی زیاد و یکمم بدشانسی.... همه چیز مانع شد

اگر تهران بودم چقدر خوب بود. اونم وقتی اینهمه محل زندگیمون ب هم نزدیک بوده. کنار یه میدون. پیاده روی هامون یه جا بوده... 

این چه برنامه ریزی ای هست ک تو زندگی من انجام شده.عجیبه!

+ من نیاز ها و احساسات مهدی رو درک میکنم...کاش اونم استرس ها و نگرانی های منو درک کنه...

+ از صبح دلم گرفته بود. هی هوای حرم امام رضا میکرد... تا اینکه اون حرفا زده شد. دلم بدجور تنگ شده...

دلم تنگ و دلم تنگ و دلم تنگ

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۱۱/۱۷

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">