تو شب یلدای منی:) دیوونه ی دوست داشتنی؛/
امشب اولین یلدایی بود ک در جمع خانواده فال گرفتم و چ فالی! به به!
حافظ جان امشب تمام سعیش رو کرد ک ب من امید بده و منم صدبار فال گرفتم و دهنش رو صاف کردم!
جواب فال این بود ک دست از بهونه ها بکش و تلاش کن ک سختی های زیادی میبینی ولی باید در راه دانش تلاش کنی که به نتیجه برسی😍 و من اینو با نیست خوندنم برای رزیدنتی گرفته بودم ک تو تصمیم و سردرگمی این روزامواقعا خوب بود
اما اولین فالم این بود ک معشوقت همین نزدیکه و تو نباید مایوس بشی و اون هم پشیمونمیشه و برمیگرده. تو فقط سعی گن رابطتو با خدا نزدیک تر کنی!
خب من همشفکر کردم ک این معشوقه ی بنده کیه و دهن حافظ رو صاف کردم ولی بیش از این بهم اطلاعات نداد و هربار تکرار کرد ک همین نزدیکی هاس و بزودی خبر هایخوشی میرسه و بزودی با انسان های شریفی اشنا میشی ک باید بهشون احترام بذاری و سرنوشتت به اونا گره خورده و ازینحرفا. من همش منتظرم با ادم جدید اشنا شم حالا
بعدم ک ی خط درمیون میگف رابطتو با خدا بهتر کن و سه نقطه هایی کبماند
آ قربونت بشم حافظ جون تو از کجا از دل من انقدر خبر داشتی.....
ولی این معشوقم کاش بهم میگفتی کیه من از فضولی میمیرمک:/ کیه ک قراره پشیمون بشه🙄
فال سید حسن هم خیلی خب بود و شده بود مرید حافظ! با اشک نشوندیمش ک فال بگیره ولی با خنده بلند شد و کتاب رو گرفته بود و هی میبوسید و میگفت حافظ تو چقد خوبی! از کجا فهمیدی!
فال همه خوب بود بجز اولین فال فهیمه و فال آخرین نفر ک فاطمه بود و طفلک فاطمه.... چ خونه ی سوت و کوری داشتن امشب.... خدا سایه هیچ پدر و مادری رو از سر کم نکنه...مخصوصا مادر ک چراغ خونه س😭
ی یلدای دیگه گذشت و فقط یک دقیقه بیشتر از شب های دیگه بود... ولی من دلم گرفته از جمع خانواده ای ک انگار داره پاشیده میشه... ازین ک مث قدیما همه نمیتونن همزمان باشن..دلم گرفته برای اون سفره های بلند ک اخرم جا نمیشدیم و دو زانو مینشستیم... دلم گرفته... حس. میکنم ی چیزی لازمه ک مارو ب هم برگردونه! خدایا کانون همه خانواده هارو گرم تر کن...