۲۳ دی ۹۵ ، ۲۰:۴۵
دلم تنگ شده
یادم نیس اخرین باری ک رفتم خونه چند هفته پیش میشه
ولی دو هفته بیشتره ک دلم بشدت تنگ میشه...
هربار خواب خانوادم مخصوصا مامانمو میبینم
امروزم ک خواب مهمونی خونه فهیم رو دیدم,
ک الان کاشف ب عمل اومد ک همه اونجا بودن همون موقع...
بعد از دیدن اون بچه ای ک مژه هاش و چشماش ب داداشیم شباهت داش,
اعتراف میکنم ک دل تنگیم صدبرابر شده....
جوری ک وقتی بغلش میکردم اشکمو نمیتونستم کنترل کنم
یا دو روز بعدش ک ی دختر با موهای کوتاه لخت و روشن مثل نازنین رو دیدم...
خیلی دلم تنگ شده.خیلی!
بحدی ک نمیذارم مهدیه اسمی از خانوادش بیاره.
شاید بهونه گیری امتحانی باشه.نمیدونم
ولی میدونم انقدر هواشونو کردم ک هردفه ک با مامانم حرف زدم انقدر بغض داشتم ک بزور صدام درمیومد!
و الان هم جرات ندارم ب هیچ کس زنگ بزنم!!
بشدت دلم میخواد با داداشیم حرف بزنم
۹۵/۱۰/۲۳