فیستول

فیستول مسیری است که از درون به بیرون جوانه میزند برای آشکار کردن آنچه نهان است

فیستول

فیستول مسیری است که از درون به بیرون جوانه میزند برای آشکار کردن آنچه نهان است

درباره بلاگ
فیستول

او ته آ رویایی است که واقعی تر از روزگار من است....

بایگانی
۱۵ آذر ۹۵ ، ۱۷:۰۸

جفت شیش

امروز شایید بشه گفت جفت شیش آوردم! گرچه همه عالم و آدم تمام تلاششون رو کردن ک اون روی سگ منو بالا بیارن ولی من تصمیم داشتم امروز بد نباشم و همه چی خوب پیش رفت! اون از سر صبحی ک سه ساعت یونیت آماده کردم ک وقتی مریض اومد سریع کارمو زود شروع کنم و مهدیه خانوم خیلی شیک با مریضش اومد سمت یونیت من و گف پاشو دیگه! و من گیج و خواب آلود نگاش میکردم ک ینی چی؟!!! مگ من دستیار خانومم ک بدون تشکر و تعارف خودشو صاحب یونیت من دیده و جلوی مریض دستورم میده! ولی من سگ نشدم! و حتا براش ساکشن هم بردم و رفتم ک ی یونیت دیگه آماده کنم:) بعدم ک پسر سال بالایی پرو جلوی مریض منو له کرد و گف بلدی بلاک(نوعی بی حسی)بزنی اصن؟! و این درحالی بود ک ب دستور خودش سرنگ ب دست جلوی دهن مریض منتظر باز کردنش بودم! فقط اخم کردم و گفتم مگ میشه بلد نباشم؟! و هیچ کدوم ازین حرفا اون بی اعتمادی ک تو چشای مریض درست شده بود رو حل نکرد....ولی من سعی کردم سگ نشم! سومی از همه بدتر اینکه پرونده مریضو بردم استاد تایید کنه و استاد وحشی سرم داد زد! بیخود و بی جهت! ک چرا داری نگاه میکنی منتظر؟ خودت باید همه چی رو بگی!(اخه وحشی چش نداری ببینی؟ زبون نداری بپرسی؟!) من فقط ی کوچولو ب سمت سگ شدن رفتم و چهارمی... مریضی ک نشسته رو یونیت و قراره سه تا دندونشو بکشی و ب زور داری دندون نیششو با اون ریشه بلند و اون حجم پوسیدگی ک هرلحظه احتمال شکستنش هست رو با دقت لوکسه میکنی و هی میگه من دندونام راحت درمیان همیشه! تو اولین نفری انقدر لفتش میدی!! و تو موندی ک چطور فرق این با بقیه رو بهش بفهمونی و این درحالیه ک دوتا پسر سال بالایی( ک از یکیشون بشدت بدت میاد) بالا سرت وایسادن و هی امر میکنن اینجوری کن اونجوری کن و با هر حرکت باکالی و لینگوالی تو میگن آماشالللللله! ماشششاللله! :| البته قسمت دومش بیشتر فان بود و بعدا کلی با مهدیه ب چرندیاتشون خندیدیم ولی درلحظه فقط حرصم میگرفت چون نیازی ب راهنمایی نداشتم اصلا و کارمو بلد بودم! و اینگونه شد ک من سگ نشدم:))

سومین روز بخش جراحی شاید پرکار ترین روزم بشه!  مریض هرکی از در میومد و من و بیکار میدید میگف شرح حال بگیر! هرکی هم مریضشو می نشوند میگف بی حسی بزن! و اینگونه شد ک 4 تا شرح حال گرفتم  سه تا بی حسی زدم و سه تا دندون کشیدم و تازه کمک بقیه هم بودم و اخرشم وقت کردم برای اولین بار ی دندون درست اندو کنم و پر کنم:)) (اگ فردا استاد نگه ووید داده:| )

و ب این همه فعالیت در روز میگن جفت شیش! حتما ک نباید ادم تو قرع کشی اسمش دربیاد!

+ اگ اونایی ک بی حسیشونو زدم مجبورم میکردن ست هاشونو بشورم اعتراف میکنم ک جوری سگ اخلاق میشدم ک دومی نداشت! خدا ب همه رحم کرد...

+ فردا باید جواب سوالای شاهون رو براش ببرم و من هنوز نتونستم پیدا کنم! وقتی هر کتاب آناتومی ی جور کشیده من چطور ی جواب بهش بگم؟!

+ و اخر روز کاری قرین شد با نم نم بارون قشنگ ک عطر گل های گلفروشی وصال رو صدبرابر کرده بود! پس چرا ی دسته نرگس و ی شاخه مریم نخرم؟!

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۵/۰۹/۱۵

نظرات  (۱)

۱۶ آذر ۹۵ ، ۰۰:۳۰ آفتابگردون ...
قرعه کشی!!!!
پاسخ:
:|

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">