اهلی شدن
روباه گفت سلام ..
شازده کوچولو سر برگرداند و مودبانه جواب سلام روباه را داد.
شازده کوچولو :تو کی هستی؟ چه خوشگلی !
روباه : من روباه هستم.
شازده کوچولو : بیا بازی کنیم
روباه : نمیتونم ! کسی مرا اهلی نکرده !
شازده کوچولو :اهلی کردن یعنی چه؟؟
روباه :یعنی علاقه ایجاد کردن. سپس روباه مدت زیادی به شازده کوچولو نگاه کرد آخر
گفت بی زحمت مرا اهلی کن هیچ چیز را تا اهلی نکنی نمی توانی بشناسی.
روباه توضیح داد:اول کمی دور از من بنشین من از گوشه ی چشم به تو نگاه خواهم
کردوتوهیچ حرفی نخواهی زد چون زبان سرچشمه سوء تفاهم است ! وهر روز قدری جلوتر بیا
...
فردا شازده کوچولو آمد.
روباه گفت :اگر هر روز ساعت چهار بیایی من از ساعت سه به بعد کم کم خوشحال خواهم شد
و سر ساعت چهار نگران و هیجان زده خواهم شد وآن وقت به ارزش خوشبختی پی خواهم برد!
بدین گونه شازده کوچولو روباه را اهلی کرد ...
و همین که ساعت وداع رسید...
روباه گفت :من خواهم گریست .
شازده کوچولو گفت :گناه از خود توست. تو خود خواستی تو را اهلی کنم !
روباه گفت درسته ولی من باز گریه خواهم کرد ولی راز خود را به تو خواهم گفت.
بدان که جز با چشم دل نمی توان خوب دید .
آنچه اصل است از دیده پنهان است !
و این حقیقت را فراموش نکن تو هر چه را اهلی کنی
همیشه مسئول آن خواهی بود.