۰۵ تیر ۹۵ ، ۱۳:۴۹
038.نیست درشهر نگاری ک دل ما ببرد...
وقتی کسی تمام استرس ها و بی خوابی ها و هزارتا کوفت و زهرمارشو با ی بهونه الکی سر ادم خالی میکنه و وسط خیابون شروع میکنه ب داد و بیداد....
و وقتی از قضا اون فرد رو خیلی قبولش داشته باشی و ازش انتظار نداشته باشی....
وفتی حتا نتونی بری ب یکی چغلیشو بکنی چون خیر سرت تصمیم گرفتی غیبت نکنی مثلن...
فقط دلت میشکنه! ن ک سالم بوده باشه ها...ن!
اخه دل و دماغی نداشتم ک کسی بخواد اینجوری لگدمالش هم بکنه....
و نمیفهمه تنهایی ی ادم توی خوابگاه رو با تمام استرس هایی ک بهش وارد میشه اونم توی اواسط امتحانات و روزه داری....
فقط ادم میمونه این دل گرفتشو ک ظرفیتش خیلی وقته پر شده چکار کنه....
وقتی حتا حوصله ی اشک ریختنم نداره دیگه....
دلم خیلی پره....خیلی
+ بختم ار یار شود رختم ازینجا ببرم
۹۵/۰۴/۰۵