فیستول

فیستول مسیری است که از درون به بیرون جوانه میزند برای آشکار کردن آنچه نهان است

فیستول

فیستول مسیری است که از درون به بیرون جوانه میزند برای آشکار کردن آنچه نهان است

درباره بلاگ
فیستول

او ته آ رویایی است که واقعی تر از روزگار من است....

بایگانی

۸ مطلب در مهر ۱۳۹۹ ثبت شده است

چون صاعقه در کوره ی بی صبری ام امروز

از صبح که برخواسته ام ابری ام امروز...

+ روش تو با من متفاوت تره. خیلی منطقی تر و عاقلانه تره. درست!

من نباید از تو عصبانی باشم گرچه تو بهترین همدردی توی این موضوع

ساحل

فقط دیگه تکرارش نکن!

وقتی دوست نداره این داغ رو براش تازه کنی پس تازه نکن!

این کار فقط خودخواهی تورو میرسونه...

۲۲ مهر ۹۹ ، ۰۲:۲۱

سرما خوبه ولی نه برای دل ها

هروقت توی خودم احساس سردی میکنم فورا دنبال علایم سردی توی اون میگردم و همه ی رفتارهاش رو با پیش فرض (نکنه حوصله مو نداره) قضاوت میکنم.

چرا باهاش صحبت نمیکنم؟ هوم؟

۲۱ مهر ۹۹ ، ۱۲:۳۰

مهر کردند و دهانش دوختند

گرچه به طرز بدی گفت ولی حرف خوبی زد

انقدر تعریف نکن از خودت همسرت کارت زندگیت

با این که حس میکردم هیچی نمیگم به کسی ولی انگار هنوز زیاده

اینو وقتی فلانی گفت تعریفتو پیش بسانی کردم که ببین توی کار چقدر جسوره و اینا فهمیدم. گرچه طی یک واکنش نا مناسب با توضیح شکست ها خواستم بگم هزینه این جسارت رو هم دارم میدم

+ برای اولین بار یه کتاب کاملا متفاوت خریدم برای خودم اونم روانشناسی

۱۸ مهر ۹۹ ، ۱۴:۰۰

تجربه ی اوج (تئوری)

وقتی ۱۱ ساعت مداوم سرکار بودم ولی خسته نمیشدم!

اولین باری که خارج از دانشگاه روکش کار کردم

اولین باری که از پین استفاده کردم و یه ریشه شکسته رو به شکل دندون بیلدآپ کردم اونم دندون ۱ ! یه ونیر تمام عیار. دقیقا از هیچی یه تاج قشنگ ساختم و اندو عالیش کار خودم بود. (گرچه فرکچر هم دست گل‌خودم بود)

دوتا اندو همزمان توی دو سمت انجام دادم درحالی که منتظر بودم بی حسی پایین بگیره

خیلی با جرات سمت اندو ۶ و روکشش رفتم 

اینا همه تجربه های کوچولو کوچولویی هستن که باعث شدن من دیروز احساس تجربه ی اوج رو داشته باشم.

وقتی دیدم اون مطب رویایی که تو استوری فلانی دیدم مال همون دختر یه ورودی بالاتر از خودمه که فقط نترسیده و جسارت داشته توی کارش! که وقتی باهاش صحبت کردم اصلا حس نکردم از من بهتر باشه فقط توی چشماش جسارتی رو دیدم که مدام تو وجودم دارم سرکوبش میکنم که مبادا گندی بزنم!

که دستیارم منو از کیس های سخت میترسونه! یا مثلا هربار منو از کشیدن دندونای سخت منصرف میکنه.

ولی من باید انجام بدم! من باید بتونم!

وقتی به اطفال علاقه دارم از ترس Manage  سخت نباید بیخیالش بشم!

هرکاری میکنم یه تجربه عالیه و اگر هدفمند انجام بدم و ازشون استفاده کنم میشم همونی که میخوام.

همیشه اوج رو تجربه کن ساحل عزیزم

+ سه روز پیش تولدم بود:) تولدم مبارک!

+ باز دوباره شوخی کردم و باز ناراحت شد! ولی دیگه بیشتر از یه بار عذرخواهی نمیکنم:/

ولی شاید دیگه از این شوخی ها نکنم باهاش

واقعا باور کرده بود که لبامو تزریق کردم :))) عزیزدلم😍 یادم می مونه که با اینکه میدونستم انقدر بدش میاد وقتی فکر کرد بدون اطلاعش حتا تزریق کردم نه عصبانیتش رو نشون داد نه گفت زشت شدی و تو ذوقم زد نه صدتا حرف دیگه! فقط گفت چرا ماده شیمیایی رو به پوستت تزریق کردی خودتو اذیت کردی؟ نیازی به این کار نبود و ازین حرفا....

آخه تحسین کردن نداره این اخلاقش؟

+ من که بالاخره لبمو تزریق میکنم یه بارم شده هرچند قبلش موافقتش رو میگیرم. فعلا که لبامون زیر ماسکه! رژ نازنینم پخش شد امروز زیر ماسک و فقط خودم میدونستم چه کردم اون زیر😂 هنوز نفهمیدم چرا رژ میزنم زیر ماسک میرم سرکار

+ هروقت ناراحت میشه میگه بخوابیم. یا بخواب دیگه

این رول رو من باید تو رابطه بازی کنم! جر زنی محسوب میشه!

۰۷ مهر ۹۹ ، ۱۰:۲۰

بروکن فایل

برای بار دوم فایل شکستم این بار ولی ته ریشه

اگه بگم ذره ای استرس و احساس درماندگی نداشتم واقعا اغراق نکردم! انقدر حس کردم من باید شرایط رو کنترل کنم و توی دست بگیرم که آخ و واخ برام بی معنی بود. با آرامش تمام از یه پیشکسوت کمک گرفتم که البته دستش درد نکنه یه جای بد دیگه زد فایل شکوند😂

مریض پر استرس اشکش در اومده بود و من داشتم از خنده منفجر میشدم وقتی دکتر فایل شکسته رو بهم نشون داد

یه راه خوب از کنارش باز کرد عصب کشی مریض با موفقیت تموم شد دوتا فایل توی دندونش جاموند و یه ترمیم خوشگل تحویلش دادم و البته با همه ی نیرو گفتم ساحل تو باید بتونی! و حال مریض رو خوب کردم جوری که با لب خندون رفت و هی میخواست دندونای دیگه ش رو چک کنم براش!

برای سومین شب ۱۱ از سرکار راه افتادم به سمت خونه و به این فکر کردم که چرا هربار تا ۱۱ طول میکشه؟ :/

broken file

قبل خواب تماس ممنوع!

این تصمیمی بود که دیشب گرفتم وقتی جهت آزار و داشتن مکالمه طولانی تر تماس تصویری رو تبدیل به صوتی کردم و آنگاه توی تاریکی محض توی گوشم صداش میومد و بعد تماس فرت...

حالا بیا به این ذهن بدبخت عاشق حالی کن تماس بود! واقعی نبود! اینجا نیست! کیلومتر ها دورتره!

گفتن اینجور احساساتم فقط باعث میشه بیشتر نگران بشه و همش در اضطراب و عذاب وجدان دوری باشه.... پس فقط گفتم اگه من اصرار هم کردم تو دیگه نیا تماس😑

۰۲ مهر ۹۹ ، ۲۲:۰۱

من کیم؟

من خیلی تغییر کردم

باید بفهمم چرا؟ آیا تغییراتم خوبه یا بد؟

چیشد که انقدر عوض شدم؟