فیستول

فیستول مسیری است که از درون به بیرون جوانه میزند برای آشکار کردن آنچه نهان است

فیستول

فیستول مسیری است که از درون به بیرون جوانه میزند برای آشکار کردن آنچه نهان است

درباره بلاگ
فیستول

او ته آ رویایی است که واقعی تر از روزگار من است....

بایگانی

۴ مطلب در اسفند ۱۳۹۷ ثبت شده است

۲۱ اسفند ۹۷ ، ۱۵:۳۶

دست منو بگیر

اینهمه راه منو اینور و اونور کشوندی که شب اخر بالاخره یه چیز مهم رو بفهمم!

از حماقت خودم متاسفم

از اینکه نیاز بود اینهمه ببریم و بیاریم ک دستگیرم بشه

خدایا

نیازی ب اون دنیا نیست

تو همین دنیا اعتراف میکنم که کاری نیست ک برای هدایتم انجام نداده باشی

و کاری نیست که برای سرپیچی و فرار از تو انجام نداده باشم

با اینهمه لطف که در حق من داشتی

از این که اینهمه پست و ناشکرم شرمندا ام

انقدر ک وقتی بهت فکر میکنم

حتی خجالت میکشم صدات کنم...

اما این تو بمیری از اوناش نیس

خیلی غلط کردم اگ کوتاه بیام

وقتی خودت گفتی هزاربارم پشت کردی باز بیا

حتما این شیطانه ک تو گوشم میگه خجالت بکش  و حرف نزن

من هررررچقدر هم ک بندگی نکنم

خدا بودن تو قابل نغییر نیست و من همیشه بنده خواهم موند

من هرچقدر بد باشم و بدی کنم

یک ذره از مهربونی و بخشندگی تو کم نمیشه

چه افتخار بالاتر از اینکه بنده کسی باشی که عزیز ترین و مهربان ترینه؟

منو ببخش بخاطر همه خیانت هایی ک درحق لطف و محبت تو کردم

و همه نافرمانی هایی ک باز ازم سر میزنه

این بنده سراپا تقصیر رو ببخش و هیچ وقت حتی ثانیه ای دستشو ول نکن

حتا اگ ب زور و از سر نفهمی میخواست دستتو ول کنه

۱۵ اسفند ۹۷ ، ۰۲:۳۵

منِ ناشکر انگیز

از  باخبر شدن تو اخرین ساعات ثبت نام اونم اتفاقی

تا همسفر گیر سه پیچ و پیگیر

تا راضی شدن یهویی بابا با پیشنهاد یهویی استخاره خودش

تا اون استخاره عجیب تری که یهو در اومد

تا لباسایی ک واقعا هیچی نداشتم برای بردن ولی ساکم پرشد!

تا یهویی و بی مقدمه راضی شدن خانم فیاضی برای غیبت فردام

و درمان جامعی که یهو فهمیدم نصفش آفه و افتاد قبل عید

همه همه همه

و خیلی چیزای دیگه ک الان ب ذهنمم نمیرسه....

همه چیز معجزه آسا و یهویی درست شد

فقط این منم که انگار درست بشو نیستم😔

همه چیز سرجاشه بجز منی ک سر به هوایی رو گذروندم

عملا تو هوام

زندگیم تو هواس....

امروز بیشتر از قبل فهمیدم که علاقه من به اطفال از همه چیز بیشتره

من اصن دندون شیری میبینم حالم خوب میشه!

چقدر ذوق کردم از دیدن دکتر افشار و چقدر ناراحتم که بیشتر استفاده نکردم ازش

تو اون محیط صمیمی دلم میخواست ساعت ها به دستش خیره بشم و ازش کار یاد بگیرم

اصن انگار اطفال آدمارو مهربون و صبور میکنه

یا شایدم ادم تا مهربون و صبور نباشه نمیره اطفال

وقتی ازم میپرسید چرا میخوای بری اطفال تمام احساسمو سعی میکردم تو جملاتم بریزم و بگم عاشقاته کار کردن برای بچه هارو دوست دارم

کاش اطفال قبول شم اونم تو تهران نه هیچ شهر دیگه ای

خیلییییی سخته میدونم 

خییییییلی باید بخونم ولی ان شالله این علاقم کمکم کنه که ارادمو به کار بگیرم

+ کلینیک ورد آورد یه دنیاس...

وقتی دکتر مهران از اونجا تعریف میکرد هیچوقت فکر نمیکردم از اونجا خوشم بیاد ولی امروز که رفتم فهمیدم قسمت گمشده ای از وجود من انگار اونجاس! انگار بخشی از خودم رو اونجا پیدا کردم

بین بچه هایی ک دلشون پاکه مث آسمون..

تو تمام جیغ ها و گریه ها و داد و بیداد هاشون حتی کتک زدناشون فقط زیبایی میدیدم. چه خانواده های صبوری که چنین فرزندانی رو با جون و دل بزرگ میکنن و همهسختی هاشونو به جون میخرن...

آرزوم اینه که یه روز بعنوان متخصص اطفال تو اتاق عمل اونجا کار کنم

تمام در و دیوار اتاق عمل بوی عشق میداد.بوی فداکاری ادمایی که بدون هیچ حقوق و مزایایی فقط برای کمک و شاد کردن دل خانواده این بچه ها داوطلبانه میومدن و ساعت ها کار رایگان میکردن

۰۱ اسفند ۹۷ ، ۰۲:۱۲

ناگهان ۱۷

بالاخره موفق شدم فیلمی ک اینهمه وقت دانلود کردم و هی میخواستم ببینم رو ببینم!

از اومدن زیرنویس فارسیش نا امید شدم و بالاخره با زیرنویس انگلیسی دیدمش. اولین بار بود که این کار رو میکردم ولی انقدر برام روون بود که حس نمیکردم انگلیسیه. کنجکاو شدم یه فیلم آمریکایی هم با زیر نویس ببینم و بسنجم خودمو.

انقدر فیلمش برام جالب بود ک منو کشوند اینجا تا بعد چند وقت یه چیزی بنویسم.

دلم میخواد به ۱۷ درونم سلام کنم و بگم از این به بعد سعی میکنم به خواسته ها و آرزوهات بیشتر توجه کنم....

+ اصفهانی هارو بو میکشم انگار. بقول مرضیه ک میگه فلانی از نفس کشیدنش هم لهجه ترکیش پیداس انگار اصفهانی ها از نگاه کردنشونم حتا پیداس اصفهانی هستن!

طرف از کنارم رد بشه اگ اصفهانی باشه حس میکنم ینی!!

+ کی حوصله این رزیدنتای مغرور از دماغ فیل افتاده رو داره فردا؟ هر دفه نگاهش هم تیکه و منظور داره. معذبم میکنه. امیدوارم فردا دیگه با من کار نکنه حوصله شو ندارم

+ با این ک روت اول رادیو بودن به فارسی سخت سرویسمون کرده ولی این حسن رو داشته ک امروز کمترین کنکات رو بدم و بیشترین زاویه مناسب رو. ینی بایت هایی ک امروز گرفتم با هفته قبل قابل مقایسه نیس. چه فایده ک باز یادم میره بعد یه مدت مث همه ترمای گذشته

دوروزه قراره برم پرونده نمونه هام رو بگیرم از رزیدنت اما انقدر رادیو شلوغه ک تا ۲ تو بخشم و وقت نمیشه... فردام ک باز آقا شیره نمیذاره پامونو بذاریم بیرون بخش. چقدر بد شد...

سه روزم هست که منتظر خبر این پسره م ک بگه بالاخرخ ایا وکیلم کولیسشو بهم بده یا ن! وای تو این بی پولیم فک کن مجبور شم کولیس بخرم...

+ ب پول بورس نمیخوام دست بزنم ب هیچ وجه...اون مال مامانمه... پول حقوقمم ک اصن نمیدونم چجوری فقط تو سیم ثانیه تموم شد! من موندم و پول خوابگا و پالتو نخریده و ۲۰۰ تومن پول ابجی ک باید بهش برگردونم!

ینی پول بگیرم؟ چقدر بگیرم؟ من ک کارم با این پولا راه نمیفته.... خیلی بیشتر نیاز دارم

خدایا خودت یه پولی برسون!

و پول بنظرم مهمترین مسئله بعد از عشقه تو زندگی! ینی خیلی جاها عشقم با پول میاد! اصن سواد و مدرک و اینا هیچی مهم نیس! بقول ارسلان با یه شاسی بلند دیپلم ردی مهندس میشه!

اگه غیر از اینه چرا باید یه استاد متخصص لثه تو مطب دانشجوی عمومیش کار کنه؟؟😑