فیستول

فیستول مسیری است که از درون به بیرون جوانه میزند برای آشکار کردن آنچه نهان است

فیستول

فیستول مسیری است که از درون به بیرون جوانه میزند برای آشکار کردن آنچه نهان است

درباره بلاگ
فیستول

او ته آ رویایی است که واقعی تر از روزگار من است....

بایگانی

۷ مطلب در تیر ۱۳۹۷ ثبت شده است

۳۰ تیر ۹۷ ، ۰۲:۵۱

من پیش از تو

خواب دیدم که آخر قصه یه جور دیگه تموم میشه

گرچه قصه فقط برای خوابیدنه!

# تقوا چیست؟

وقتی چند تا موضوع ناراحت کننده تو ذهنت باشن و هرچی فکرتو منحرف میکنی باز ب خودت میای و میبینی تهش ب اونا رسیدی

گفتن واقعیت گاهی سخت ترین کار دنیاس

چرا هروقت با نیت خوب کاری رو انجام میدم اینجوری میشه خدایا؟

ینی من اینهمه خودم و بقیه رو زجر دادم ک تهش بشه این؟

چرا بی موالاتی یکی دیگه باید باعث بی آبرویی من بشه

تو این لحظه دوس دارم بمیرم ولی مجبور نباشم واقعیتو بگم...

من آدم دروغگویی نیستم وگرنه با فرار و دروغ حلش میکردم

اخه چرا حالا؟

چرا هروقت میام ثواب کنم کباب میشم؟

خدایا

ازم متنفری؟

چرا هرروز زندگی برام سخت تر میشه؟

پس اون جای خوب زندگی کجاس

پس چرا امید منو ب روزای بهتر نمیرسونه

مگ هدف من جز خوبی و دلسوزی بود؟؟

چرا این بلا باید یرم بیاد؟

چرا خودمو مقصر میدونم؟

اصن ب من چ ربطی داشته

خدایا چرا اینجوری میشه زندگیم

چرا!

این روزای نحس کی میخوان تموم شن؟!

۲۴ تیر ۹۷ ، ۰۱:۴۲

کرمت رو شکر

آخر همونی ک منو ب خاک سیاه نشونده میاد تو بغلت جا میگیره و منی ک نشستم ی گوشه دارم بخاطر اون جون میدم هاج و واج نگاهش میکنم

نمیتونم از خوشحالیش خوشحال بشم

فقط از بدبختیش دلم میسوزه همین

+تموم شد! 

از طرفی راحت شدم و آسوده

از اطرافی ناراحت و مضطرب

۲۳ تیر ۹۷ ، ۰۲:۱۳

منِ سابق

خوشم نمیاد شکوه و گلایه کنم یا غرغر

ولی حالم خوب نیس

نگرانم و دلخور

دوس ندارم الان برم خونه. انگاری دارن از خونم بیرونم میکنن

حس میکنم ۲ماه کامل باید برم مهمونی!

منی ک مهمونی بیشتر از ۲ ساعت آزارم میده

قراره برم مهمونی اونم جایی ک معذب تر از هرجای دیگه س برام

همیشه فکر میکردم اوج بدبختی ی خوابگاهی اونجاس ک خوابگا رو ب همه جا ترجیح بده

دوس دارم تنها زندگی کنم...

دوس ندارم تمام روز و شبم با خانوادم باشه

خیلی نگرانم.

+ از ۴ تا جزوه بلیچینگ سه تاش مونده و ۸ صب امتحان دارم خوابمم میاد...

+ این فیلمه ی حسی بهم میده

اون ک چرت میگه مسلما

ولی من ی جاهایی حس میکنم چقد شبیه اون فرقه فکر میکنم

اگ چند برابر افکارم غلیظ بشه میشم همین!

+ نمیدونم بعد تو چی میشه و چکار میکنم

ولی میدونم ک برام خیلی سخته ک آدم سابق باشم! خیلی....!

آداپتور لبتاب جون سفید قشنگم سوخت😭 اخه چرااااا😢

+ عصبی شدم بی حوصله و بی هدف

مقصر همشونم خودمم...

دوباره برگشتم ب دوران افول

چرا نمیتونم ی چیر خوب رو نگه دارم یا ی چیز بد رو ترک کنم؟

+ حس خوبی ندارم

ن دیگه حوصله اینجا رو دارم ن دوس دارم برم خونه

مطمئنا شرایط سختی منتظرمه و من میترسم و مطمئن نیستم شهامت و جرئت لازم رو داشته باشم

از اینکه برم زیر ذره بین همه میترسم

الان چ وقت تموم شدن ترم بود😔

از هر طرف برم باختم!

وحشتناکه

خدایا! حکمت و کرمت رو شکر...

این چ شرایط سختیه ک جلوی روم گذاشتی

منو داری چجوری امتحان میکنی...

میترسم میترسم

هرلحظه بیشتر مضطرب میشم

انگار ثانیه میزنم و آشفته تر و عصبی تر میشم

خدایا! من همون بنده ی بیخود بی چشم و روی خیانتکارتم

ولی تو تنها خدای مهربون و بخشنده و کمک رسانی هستی ک میشناسم

خودت این سختی رو از سرم رد کن...

ک جز خودت ب هیچچچچکس امیدی ندارم

جز خودت همه برام غریبه ان

جز خودت حاصل همه دنیا تنهایی و بی پناهیمه

خدایا! نمیشه این ی بارم غلطای اضافه مو ندیده بگیری و بهم کمک کنی؟

من از همه گریزونم و فقط بلدم ب خودت پناه بیارم

خدایا....

++ این پست قرار نبود اینجوری بشه. چیشد!

۲۰ تیر ۹۷ ، ۰۲:۵۸

کشف درد یا درد کشف؟!

سالهایی که زندگی کردی رو باید بریزی دور!

هیچی نمونده برات! هیچی!

شاید مشکلی بوده و هست و نمیدونستی و نمیدونی!

شاید پشت همه این قضایا حقایقی‌باشه!

شاید توهم اسیری!‌

از کجا باید فهمید؟!

تا آزمایشش نکنم نمیشه...

ولی چجوری؟؟؟!!!

۰۲ تیر ۹۷ ، ۰۳:۰۵

کشف های بعد ۲ بامداد

تو غلط میکنی دروغ میگی

خاعک ک هنوز نفهمیدی

یا نمیخوای بفهمی

دروغگوووووو