فیستول

فیستول مسیری است که از درون به بیرون جوانه میزند برای آشکار کردن آنچه نهان است

فیستول

فیستول مسیری است که از درون به بیرون جوانه میزند برای آشکار کردن آنچه نهان است

درباره بلاگ
فیستول

او ته آ رویایی است که واقعی تر از روزگار من است....

بایگانی
۱۲ فروردين ۰۲ ، ۰۵:۵۱

معصومیت از دست رفته

دو ساعتی هست که سردمه و میلرزم

انگار این استخون از لای این زخم هیچوقت خارج نشده

من فقط فکر میکردم درش آوردم و دردش کمتر شده...

اما انگار عفونی بوده و به بقیه هم سرایت کرده

شاید فقط من بدونم چی به سرت اومده

شاید فقط من بدونم زندگی کردن با یه آدم مریض و روانی چه حسی داره

شاید همه تو رو قضاوت کنن ولی من بدونم چیشد که این شدی

چیشد که این تصمیمات رو گرفتی

چیشد که معصومیتت از دست رفت

و کی این کارو باهات کرد!

افتادم سر یه دو راهی که هیچوقت تصورش رو هم نمیکردم که به همچین راهی فکر کنم

افتادم یه جایی که انگار دارم کابوس هامو زندگی میکنم

حالم بدتر از اونیه که حتا بفهمم چقدر حالم بده

کمتر از دو سال از آخرین کابوسم گذشته و من فکر میکردم از این بحران گذر کروم

فکر میکردم اگر بپذیرم یا باهاش کنار بیام دیگه آرامش پیدا میکنم

به اینجاش فکر نمیکردم

اینکه این کابوس رو توی زندگی عزیز ترینام  ببینم

حالا من خودم رو حتا در نقش مقصر میبینم!

این من بودم که سکوت کردم اینهمه سال

این من بودم که خواستم آبروی یه آدم عوضی رو بخرم

منی که بعد از نحسی که تو زندگیم آورد هیچوقت فکر نکردم پاک و معصومم

یک عمر با خود سرزنشی و احساس گناه زندگی کردم

اما تحملش کردم و بهش غلبه کردم

حالا صدبرابر بدتر از کابوس خودم رو دارم میبینم

آتیشی که برای من در حد شعله شمع بود حالا سر کشیده و درختی رو به آتیش کشیده

شاید اگر من تلاشی برای خاموش کردنش کرده بودم....

نمیدونم! اما شاید حداقل کمتر خودم رو سرش میکردم

حالم بدتر از همیشه س

و برای من مردن قابل تحمل تر از این فاجعه بود

اگر زبون باز کنم خودم رو شاید سبک تر کردم

اما بار سنگین قلب عزیزم رو چند برابر میکنم

چطور میتونم برای کسی که میدونم آنقدر دلسوز و مهربونه از رنج تمام زندگیم بگم؟

چطور میتونم چیزی که یک عمر توی وجودم حبس کردم فاش کنم

میتونم نگم و بذارم به همین راحتی قضاوت بشه

میتونم بگم و حداقل سایه سنگین قضاوت هارو سبک تر کنم 

کاش همه ی اینا دروغ بود

کاش این دو روز جزو عمر من نبود

کاش هیچوقت چیزی نمیفهمیدم

اگر ترس از خطری برای سلامتیش نداشتم احتمالا همه چیز رو میگفتم

خدایا

من بدترین آدم روی زمین

اما طاقت این فشار روحی رو ندارم

من نمیتونم درحالی که میدونم اون کثافت چطور با زندگی اون بچه ها بازی کرده چشمامو ببندم و مثل همه قضاوتش کنم و غرق شدنش رو تماشا کنم

ای خدایی که منو نجات دادی

ای خدایی که لایق لطفت نبودم و دستت از غیب اومد و منو از باتلاق کشید بیرون

تو رو قسمت میدم به اسمت

اونم از شر این کثافت نجات بده

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲/۰۱/۱۲

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">