فیستول

فیستول مسیری است که از درون به بیرون جوانه میزند برای آشکار کردن آنچه نهان است

فیستول

فیستول مسیری است که از درون به بیرون جوانه میزند برای آشکار کردن آنچه نهان است

درباره بلاگ
فیستول

او ته آ رویایی است که واقعی تر از روزگار من است....

بایگانی

۸ مطلب در خرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

۳۱ خرداد ۹۷ ، ۱۵:۱۶

شتری

وقتی کینه نمیذاره رفتار درست رو داشته باشی😑

غرور رو خیلی راحت تر از کینه میتونم بشکنم!!

ولی زخمی ک برداشته باشم و هیچوقت مثل اولش نشده باشه رو نمیتونم فراموش کنم...

درکل حس میکنم اخلاق بدیه ولی تو این ی مورد بخصوص دوس دارم بد باشم اصن! 

چجوریه ک حسی ک باید داشته باشم و ندارم؟

چرا حسم همش تحقیره؟ تنفره؟ چندشه؟

چرا تو اوج احساست مثبت حسم ترحم و دلسوزیه؟

چی باعثش شده؟!

فقط رفتار خودت یا رفتار دیگران هم؟!

# چرا ایران باخت؟!

خداوکیلی حقمون نبود

حیف اون شادی بعد از گل😔

۲۲ خرداد ۹۷ ، ۰۲:۳۸

اندو مولر

بعد از ۴ ترم اندو دقیقا زمانی ک حس میکردم چقدر خوشبختم ک علاوه بر ریکوامنت های تمام شده ی مولر اضافی هم دیدم تو چاله کانال پالاتالی افتادم ک نمیدونم مشکلش کجاست و ممکنه بخاطر همین چاله توی چاه پرکلینیک بیفتم

خدایا من بنده بیشعوریم ولی تو رحم کن ب من...

از نگرانی و استرس دارم میمیرم

ب دل لباف بنداز بهم کمک کنه😔

۰۷ خرداد ۹۷ ، ۱۷:۰۹

چرا عصبانیم؟

مگ تصمیم نگرفته بودیم عصبانیتمونو کنترل کنیم؟

مگه خدا بزرگتر از دغدغه های من نیس؟

چ اهمیتی داره؟ کی از ناتموم موندن واحداش مرده؟

بعدم اینکه از یکی بدت بیاد دلیل میشه هی بری دربارش غر بزنی؟

چرا نمیتونم یکم غر زدنامو کنترل کنم؟

چرا باید کلانتری رو آتیش بزنم:/

عوضش فک میکنم ب اینکه خیلی پیر و بی حوصله شده حتما و نیاز داره یکم درکش کنیم.... من ک ۲۲ سالمه میتونم خودمو خم کنم دربرابر اون یا اونی ک ۵۰ ۶۰ سالشه؟

خیلی رو اعصابه درست! ولی تمرین من برای عصبانی نشدن چیشد؟!

اگ اصاب خورد کن نبود ک عصبی نمیشدم!!

چقدر زشته ک از یکی عصبی میشم میرم همه جا غر میزنم جلو همه نقشه آتیش زدن میکشم

بشدت از ماه رمضون خجالت میکشم با کارای این روزام

تنبلی و تنبلی و بداخلاقی و بداخلاقی و بی حوصلگی و بهونه...

۰۷ خرداد ۹۷ ، ۱۴:۱۳

کلانتری را آتش میزنم!!

عصبانیم عصبانیم عصبانیم

امروز هیچ نکته مثبتی نداشته برام تا الان.

همش دویدم و ب هیچی نرسیدم

هی کلانتری سوسه اومد تا مخ استادو زد.منشی عوضی

هی خسروی سوسه اومد تا ب رسولی ارائه دادیم نمره کم کرد

علیجانی کدوم گوری بود نمیدونم!

ریتریت دندون اون دختر ب کنار ک هنوز بش نگفتم ی کانالت اندر شده!!

پالپو و کامپوزیتای اطفال ب کنار

مریض ثابت از کدوم گوری بیارم ب کنار

جراحی این چ سوالایی بود؟؟؟ چرا انقدر کم داد امتحانمو؟؟

خدایا چرا دانشکده اینجوری شده

چرا ب هرجا میرم نمیرسم

چراااااا

پلاک مریض ارتوم چرا گم شده؟!

چرا باید برای پست ساختن پی ای بگیرم بفهمم اندوم اندر شده

چرا اخر ترما انقدر فشار رو ذهنمه

چرا ی ماه اخر ترم ب اندازه دو ترم طول میکشه؟؟

تو این اوضاع قاراشمیش ذهنم چجوری میتونم درست تصمیم بگیرم

چرا هر جا میرم ی اصفهانی روبرومه

چراااا؟؟؟

ی روز ی سری از منشی بخشا و چند تا استادارو اتیش میزنم تو حیاط دانشکده😤

۰۶ خرداد ۹۷ ، ۰۳:۲۳

جراحی عملی ۴

ی بار دیگه بجز این بار امتحان جراحی بدم تمومه😍

پر استرس ترین امتحان عملی جراحیه با اون استاد جان های افسار گسیخته عصبانیت پسند

اون چشم غره و دادی ک عظیمی جان امروز سر ما زد مطمئنم فردا از نمره بخشمان ۳ ۴ نمره کم خواهد کرد😭 روز روزش ک مودب و سربزیر و سروقت حاضر میشدیم یکی دو نمره کم میکرد چ برسه ب‌الان

من نمیدونم وسط امتحان جراحی اونا چ وقت بحث کردن سر دهن لقی و فراموشی مهدیه بود؟؟ اونم انقدر بلند! اونم انقدر فراگیر ک حتا ق خان هم هی بگه چیشده؟چیشده؟ مام بگیم هیچی هیچی😂

الان دلم هرکاری میخواد بجز بیدار موندن تا صب و جراحی خوندن:/

کاش چشامو میبستم باز میکردم میدیدم جراحی۵ هم دادم تموم شده🙄

خدایا کله سحری امتحان مارا بفرما

۰۴ خرداد ۹۷ ، ۱۶:۵۱

روزی ک گریه کردم!

بالاخره یک‌ روز رسید ک حس کردم کار از حرف زدن گذشته

کار از تصمیمات جدید گرفتن گذشته

یک روز رسید ک حس کردم تمام درد و دل کردن های سربسته ام ب بن بست رسیده اند!

حس کردم دیگر هیچ کاری از دست من بر نمی آید!

یک روز حس کردم‌ اشک های بی صدای شبانه‌بیشتر از اینکه آرامم کنند آزارم می دهند

روزی ک نیاز داشتم فریاد بزنم اما نمیشد

جیغ بزنم آنقدر ک گلویم زخم شود اما نمیتوانستم

یک روز رسید ک فهمیدم حالا فقط باید گریه کنم

فهمیدم برخلاف همیشه باید در جمع گریه کنم ن در خفا

یک روز حس کردم باید حرف هایم را ب شکل گریه بگویم

پس گریه کردم و گریه کردم و گریه کردم

بلند گریه کردم

ساعتها گریه کردم

همه متعجب شدند اما برای اولین بار برایم مهم نبود

و باز هم گریه کردم

سعی کردند دلداری ام‌ بدهند اما من فقط گریه کردم

بعد آن‌روز

قلبم کمتر سنگینی کرد

دلم کمتر ب درد آمد

و من فهمیدم گاهی روزها فقط باید گریه کرد!

+ امروزم گریه کردم... از این ک نمیتونم حرفمو بزنم. خیلی کم.اما گریه کردم

۰۳ خرداد ۹۷ ، ۱۴:۱۴

لاشخور هایت را بشناس

خدایا کمکم کن حسادت دروغ غیبت خشم و عجله رو کنار بذارم

خودت ک میدونی ک تک تک شون افتادن ب جونم و مث لاشخور وجودمو میخورن

۰۲ خرداد ۹۷ ، ۰۱:۰۵

حافظ اصفهانی

همینم‌مونده بود ک حافظ هم از تو دفاع کنه:/

دهن مارا نمود از بس گف از مال دنیا چشم بپوش دنبال عشق و محبت باش!

حس میکنم حافظ هم میخواد منو خر کنه 🤐