یه روزی
چون هرچی ک باید اتفاق بیفته میفته ی روزی....
نگران نباش!
اگر انقدر ساده نبودم شاید هرگز اینجوری نمیشد...
فکر میکردم روراست بودن همون صداقته و اگه صادق باشم درسته.
فکر میکردم آدما دوست دارن واقعیت رو بشنون...
اما انگار اینجوری نیست..
آدما کسی رو دوست دارن ک زبونش چرب و نرم باشه و جلوشون خوب بگه!
هرچند پشت سر براش بزنه!!
یادگرفتم ک صادق نباشم
ساده نباشم
و هرچی میکشم از همین ساده بودنه....
یاد گرفتم نباید صادقانه محبت کنی و ادما ریاکاری رو بیشتر دوس دارن
من همونقدر ک تو خوب بودن صادق بودم تو بد بودن هم صادق بودم
و این بدترین عیب منه!
قبول دارم ک آدمی هستم ک خیلی از حرفام بدون فکره و ب ضررم تموم میشه!
خیلی وقتا پشیمون میشم و خیلی وقتا حق از من گرفته میشه
ولی هم نداره...
عیب بزرگ تو وجود خودمه! ک هنوز بزرگ نشدم...هنوز زندگی کردن وسط بزرگا رو یاد نگرفتم
من هنوز با بچگیم زندگی میکنم.هنوز همون قوانین قهر و آشتی بچه گونمو دارم و این افتضاحه!
+ خیلی وحشتناکه ک از یکی ک قبلا بهترین خاطراتت رو ساخته بشه مایه عذابت!
ازین رو ب اون رو بشه... و تصور کنی این ی آدم دیگه س
من از ته دل بهت محبت میکردم و دوست داشتم اما حالا ک مطمئن شدم از من بدت میاد همون ی ذره دوست داشتن باقیمونده هم تموم شد و رفت...
از امروز میشم همونی ک شرایط میطلبه...
دیگه ب چشم دوست بچگیم نمیبینمت و خیلی جدی باهات برخورد میکنم!
تا الان برام اول دوست بودی بعد زن برادرم... ازین ب بعد فقط زنداداشمی
+اذیتم میکنه... خیلی زیاد... اینکه ببینم هنوز هیچی نشده ی سری ب چشم حسودی نگاه میکنن و ریز و درشت بارم میکنن!
اذیتم میکنه ی سری ها نگاهشون بهم عوض شده!
حالم بهم میخوره ک یکی بخاطر رشته م ب من احترام بیشتری بذاره... صرفا رشته!
+ همینا باعث میشه برم ب سمت همون چیزی ک همه انتظار دیدنشو دارن...
ی پوسته ی مغرور... ی آدم سرد...
اینو ازم میخواید؟
+ اگ تا امروز فقط حس میکردم گاهی خودت و بچه ت رو کمتر دوس دارم از امروز میدونم ک حداقل تا مدتی دوست ندارم!
حالا برام عذابه ک بیشتر پیشم باشی!
حالا ک میدونم چقدر برام زدی و چقدر پشت سرم حرف زدی منی ک همیشه طرفدارت بودم...
مرسی عزیزم! مرسی دریا!
در شب کوچک من؛
دلهره ویرانیست
گوش کن
وزشِ ظلمت را میشنوی؟
من غریبانه به این خوشبختی می نگرم...
#فروغ_فرخزاد
+ عنوان: نیمه شب هایی ک به تمام حس و حال عجیبش شرطی شده ام...
سالها رفت و هنوز
یک نفر نیست بپرسد از من
که تو از پنجره ی عشق چه ها میخواهی؟
صبح تا نیمه ی شب منتظری
همه جا مینگری
گاه با ماه سخن میگویی
گاه با رهگذران
خبر گمشده ای میجویی
راستی گمشده ات کیست؟
کجاست؟
#قیصر_امین_پور