فیستول

فیستول مسیری است که از درون به بیرون جوانه میزند برای آشکار کردن آنچه نهان است

فیستول

فیستول مسیری است که از درون به بیرون جوانه میزند برای آشکار کردن آنچه نهان است

درباره بلاگ
فیستول

او ته آ رویایی است که واقعی تر از روزگار من است....

بایگانی
۳۰ مرداد ۹۸ ، ۰۳:۰۰

جهادی اسلامشهر

هرچند ک جهادی ها خاطرات خوشی دارن اما این یکی بهم نچسبید

با این ک اولین بار بود ک بعنوان درمانگر شرکت میکردم و ذوق زده بودم(گرچه تو این دو سال بخاطر استرس درمانگر بودن شرکت نمیکردم حتا) ولی یه عیب بزرگ وجود داشت!

نصف بیمارا ک شامل مهاجر های افغانی بودن و یا ایرانی و مستضعف ب کنار 

اون نصف دیگه ک ایفون ایکس دستشون بود رو درک نمیکنم!

چجوری باور کنم تحت پوشش خیریه بودن؟😐

از طرفی از زرق و برق غذا ها و نوشابه و ماست هروعده و ساعت کاری ب اندازه و مریض کم اونجور جهادی دلچسب بدست نمیاد

حس جهادیم بشدت ارضا نشده و یکسره ارزو میکنم بتونم برم یاسوج یا مناطق سیلزده رو شرکت کنم

یعنی میشه؟!

+ اینکه دستیار داشته باشی و طبق تشخیص خودت پیش بری عالیه. از اینکه دیگه قرار نیست نیم ساعت یونیت کاور کنم و وسیله بچینم خوشحالم. سلام میکنم ب زندگی غیر دانشجویی😍

+سد احمد سومین شخصیتی بود ک تو زندگیم جذبش شدم و البته هرسه هم اسمشون احمده.چرا؟؟

احمدی اول سنش دوبرابر منه و احمد دوم دست کم دو سال کوچکتره!

چرا من از یکی خوشم نمیاد ک بهم بخوره؟!

با این ک خیلی از معیار های ذهنی منو نداشت چن تا چیزش منو مجذوب کرد. مرام و لوتی گریش. دلسوزی و مسئولیت پذیریش.تلاش و کار بی وقفه ش.روحیه جهادیش.مهربونی و صبر و تحملش و البته رفتار سنگین و البته توام با احترام و صمیمیتش با خانوما

اینجاس ک شاعر میگه فقط چون دیر باید میرسیدی داره رو دست من میمیره این عشق😂😂

+ یکی باید باشه

مث تو باشه

جلو چشمم باشه

انقدررر شبیه اون بنده خدا باشه

هی منو یاد تو بندازه

حال منو بگیره

اشک منو دربیاره

کی اینهمه زندگیم پر از تو شد؟

چیشد ک عاشق هرچیزی شدم ک ردی از تو توش باشه؟؟؟

+ مامان میگف دیدی فلانی و فلانی از اول تا اخر چشمشون ب تو بود؟

گفتم: نه! 

گفت: پچ پچ میکردن همش دم گوش هم. طفلکیا چقدر تو رو میخواستن. پسرشون ازدواج کرد ن؟

گفتم: اره

گفت: حیف شد بنده خداهارو انقدر سر دووندی.خیلی مهربون و خانوم بودن

و من برای هزارمین بار فکر کردم. چیشد ک جوابی ندادم؟ انقدر خوب و باشخصیت بودن ک نتونستم بگم ن. ولی وقتی دلمو نمیلرزوند چی؟ وقتی لرزیدن دل رو حس کردم! وقتی میدیدم ک حس خاصی ندارم ب ابراز محبتشون! از اینکه انقدر جواب ندادیم تا نا امید شدن شرمتده شدم... و اینکه بعد ۵ سال بالاخره ازدواج کرد!

اگه هیچوقت دیگه دلم نلرزه باید چکار کنم؟!

اگه دیگه کسی ب دلم نشینه؟

اگه دیگه تویی نباشه؟

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۰۵/۳۰

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">